?شعری برای گور های بی نشان
عزیز مهربان ، با من بگو در قطعه چندی
ردیف چندم این گور ها را با خود آکندی
تن یخ بسته ات را بی کفن ، بی غسل آوردند
و در تاریکی شب دفن کردند و تو می خندی
که راه دیگری باقی نمی ماند به جز کشتن
تو را خاموش باید کرد تا لب را فرو بندی
گناه از توست ، وقتی مشت هایت را گره کردی
سپردندت در آن گوری که با دستان خود کندی
تو رودی باید از این دخمه های تنگ بگریزی
و با دریای نا آرام طوفانزا ، بپیوندی
گواهت روزهای روشن فرداست ، وقتی شب
شکست از شعله نوری که در دامانش افکندی
کمان قد مادرهای آرش زا به ما گفتند
شکوه قله تا سینه در برف دماوندی(انجمن ادبی شاعران سبز ایران)